دانلود آهنگ رو سر بنه به بالین از شهرام ناظری + متن آهنگ
آهنگ قدیمی شهرام ناظری به نام رو سر بنه به بالین با لینک مستقیم از سایت Audio.Tarikhema
شهرام ناظری رو سر بنه به بالین
دانلود آهنگ رو سر بنه به بالین از شهرام ناظری
شهرام ناظری کرمانشاهی (زادهٔ ۲۹ بهمن ۱۳۲۸ در کرمانشاه) خواننده، موسیقیدان و آهنگساز موسیقی اصیل ایرانی است. شهرام ناظری در بیشتر آثار خود از شعرهای مولانا بهره بردهاست و طی ۳۰ سال فعالیتِ هنری، توانسته سبک جدیدی از موسیقی را که آمیخته به ادبیات حماسی و عرفانی ایران است بهوجود آورَد. ناظری، علاوه بر بهرهگیری از شعرهای مولوی در زمینهٔ استفاده و استوارسازی شعر معاصر پارسی بر روی موسیقی سنتی ایرانی نیز پیشرو بودهاست. علاوه بر اینها شهرام ناظری از اولین کسانیست که با استفاده از موسیقی مقامی، اشعار شاهنامهٔ فردوسی را اجرا کردهاست. وی تاکنون بیش از ۴۰ آلبوم موسیقی منتشر کردهاست.
شهرام ناظری در کوچهٔ یخچالی در محله برزهدماغ در کرمانشاه، در خانوادهای کرُد زبان و آشنا با موسیقی و شعر به دنیا آمد. وی صدای دلنشینش را از پدر و مادر خویش به یادگار دارد و از دوران خردسالی توسط مادرش با شعر و آواز آشنا شد؛ پدرش نیز صدای لطیفی داشت و ضمن آشنایی با گوشهها و ردیفهای آواز ایرانی، سهتار هم مینواخت. وی از سبک قدما و خوانندگان آن دیار به خصوص «شیخ داوودی» خوانندهٔ بزرگ آن زمان بهره گرفته و نیز داشتههایش را در اختیار فرزندش گذاشت.
بزرگ این خانواده، استاد پرویز خان پورناظری معروف به حاجی خان خود از شاگردان درویش خان و کلنل وزیری بودهاست. اکثر موسیقیدانان کرمانشاه توسط وی با نت و موسیقی اصیل ایرانی آشنا شدهاند. این محیط مناسب هنری موجب شد تا شهرام ناظری بتواند در سن ۷سالگی اولین برنامهٔ هنری خود را در رادیوی کرمانشاه همراه با تار درویشی، از نوازندگان معروف آن زمان کرمانشاه، اجرا نماید. پس از آن در سن ۱۱ سالگی نیز توانست در رادیو تلویزیون ایران چند برنامهٔ دیگر آواز ایرانی اجرا کند.
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا
بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
از برق این زمرد هی دفع اژدها کن
بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی
تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن